بچه های خدایی |
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید
[ دوشنبه 90/9/14 ] [ 11:11 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 11:11 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 11:9 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 11:8 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
باز این چه شورش است که در خلق عالم است [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 11:7 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم که باد از دل صحرا می آورد بویش کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست که این غریب سر نهاده به زانویش کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است کجای حادثه افناده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه زماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری که روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش فاضل نظری [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 1:34 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
خدای من. . . به ما بصیرت و بینشی عطا کن ، تا پرده های گناه را از وجودمان بردارد و دیدگانمان را به دیدن عظمت و بزرگی خودت عادت ده. . . که تنها تو هدایت کننده و مهربانی. ای گرداننده ی خورشیدو ماه، ای روح نسیم ای پرورش دهنده یاس ها و شقایقها. . .. یاد تو در تمامی شبهای من همچون ماه می درخشد وقتی به دور دست ها نگاه می کنم، نور تو را میبینم که حتی در دورافتاده ترین مکانها و گمنام ترین جای زمین هم جلوه گری می کند. ومن امید دارم تا در شبی تاریک ماه قلب توبه کار من شوی و باری دیگر شهر تاریک وجودم را با نور لطف و رحمتت روشن گردانی. ((ربنا اتمم لنا نورنا واغفرلنا انک علی کل شی قدیر)) [ دوشنبه 90/9/14 ] [ 1:22 صبح ] [ اسمان ]
[ نظر ]
آرام میروی و خود را لابه لای دسته ها پنهان میکنی با تمام وجود سعی میکنی تا اشکت نریزد. . . به سینه میزنی . . . شور میگیری. . . زنجیر. . . گاهی برای آنکه سدی درست کنی از غرور در مقابل چشمانت آرام میخندی. . . خنده ای به رنگ درد . . . لبخندی به تلخیه سم. . . دیگر برایت مهم نیست ژل موهایت خشک شده یا نه . . . برایت مهم نیست به مد هستی یا نه. . . با عشق سینه میزنی و آخر این عشق حریف چشمانت می شود. . . گهواره را می آورند وتو نگاه میکنی. . . از سویی صدایی می اید. . . جوانان بنی هاشم بیایید علی ام را. . . وتو دیگر نیستی . اشکهایت از بند دلت آزاد میشوندو خود را به خیمه ها میرسانند. . . تو در عرش سینه میزنی در مقابل خدا. . . عشق تو را با خود میبرد . عشق حسین (ع). [ یکشنبه 90/9/13 ] [ 8:37 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
غصه نخور آقا. . . امشب همه علی شدند. . . حتی شش ماهه ها هم آمدند. . . غصه نخور آقاجان جوانان بنی هاشم آمدند. . . امشب جوانها در خانه تاب ندارند سر به بیابان میگذارند. . . امشب تمام محل نه شهر نه کشور . . .همه جا از تو میگویند. . . زهرا جان مادرم آرام باش که امشب دریا دریا دل برای حسینت موج میزند . . . امشب اشک غوغا میکند و ناله طوفانی میشود سوزناک بر دل سیاه شب. . . خوشا به حال شما که میروید به سوی علی اکبر . . . مواظب باشید بابایی مظلوم کنار جوانش نشسته . . . مواظب باشید آخر امروز کمر بابا شکسته. . . . [ یکشنبه 90/9/13 ] [ 8:28 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
تنها نگه مکن که چنین غرق آتشم زینب نبوده ای بدانی چه می کشم [ یکشنبه 90/9/13 ] [ 5:58 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |