سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خدایی
قالب وبلاگ

چقدر به کوه می مانی

نشسته بر براق طوفان

ایستاده ای هنوز

 بر بلندای عروج

 تا فتح قله های ناب صلابت

چقدر به کوه می مانی

بیقراریت به وسعت دریاست

وبه صلابت کوه

 به مهابت جنگل

 وبه روانی رود وما.

تکیه بر تو داریم. . .

ای شهید


[ یکشنبه 90/9/13 ] [ 5:52 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]

هربار که این خاک را به خون کشیده اند . . .

بهار عاشق تر روییده است. . .

حرفهای لاله از دهان خاک نمی افتد. . .


[ یکشنبه 90/9/13 ] [ 5:45 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]

عاشقان ثارالله  التماس دعا


[ شنبه 90/9/12 ] [ 4:8 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

چقدر دلم برای خودم  میسوزه. . .

40روز چشمام فقط پیرهن سیاه میبینه و به حرمت غریبی بی بی زینب و اهل بیت امام حسین (ع) مواظب همه چیز هست. . .

اجازه ی هیچ گناهی و به خودم نمی دم . شاید هم از ترس برادرش باشه. . .

40روز چشمام دلمو غبار روبی میکنه وحتی بدترین لکه هارو با خودش میبره و هیچ کس نمی فهمه . . .

40 روز صدای زنگ گوشیم حسین حسین . . .

40روز آهنگ پیشوازم  عمو عباس. . .

40روز سربند یا حسین میبندمو نوکرو غلام امام میشم بدون اینکه بیرونم کنه یا به گناهام نگاه کنه . . .

40روز آهنگ ماشینم رقیه رقیه . . .

40روز تو گوشیم کلیپ های جدید از مداحی ها . بچه های کوچولویی که علی اصغر شدن.و. . .

40روز سر سفره ی ارباب نشستن و نون ونمکشو خوردن. . .

40 روز غذای نذری دادن. . .

40روز ساده بودن و معنویت . . .

40 روز برادری و گذشت . . .

40روزپرچم یا حسین دست گرفتن. . .

40روز سینه زدن . . .

40روز. . .

40روز . . .

40روز. . .

ویک روز همه چیز را به باد دادن . . .نقطه ی شروع فقط با یک گناه. . .

به همین سادگی. . .

کوزه ی اشکی که جمع کردیم برای قیامت با یک زمین خوردن میشکنه . . .

حالا کی میدونه تا سال دیگه زنده هست تا دوباره اشک هاشو جمع کنه. . .

امروز ما تو اینترنت دنبال قشنگترین تصویر یا حسین میگردیمو دنبال شش گوشه. . .

فردا زیباترین بازیگر زن. . .

من دلم برای خودم میسوزه و برای همه ی تغییراتی که بعد 40روز اتفاق می افته ومن ساده ازشون میگذرم واین یعنی کوچک شمردن گناه . . .

که خود بزرگترین گناه است.

یا امام حسین این 40روز را برایمان 40ساله کن. . .

خدایا به دادم برس. . .که ضعیفم در مقابل گناه . خدایا کمکم کن. . .

 


[ شنبه 90/9/12 ] [ 4:5 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

چقدر بچه های خوشکلی بودند . امشب وقتی صدای گریه ی بچه ای رو گذاشتند کلی ها از حال رفتند اما هنوز مداح شروع نکرده بود کل روضه فقط صدای گریه ی یک طفل شش ماهه بود. . .

نه تشنه بود . . .نه گرسنه. . .

دلم گریه داره . . .

ای کاش میتونستم بازهم گریه کنم. .

اما اگر تا عاشورا هم گریه کنم یک قطره از اشک روباب هم نمیشه. . .

دلم هوای کربلا رو کرده . .

خادم حرم امام حسین (ع)میگفت وقتی امام حسین (ع) را دفن کردند مدام صدای گریه ی طفلی می اومد هرچه گشتند کودکی نبود تا به قبر علی اصغر رسیدند. . .

خواب نما شدند که علی اصغر بابایش را میخواهد. . .

او را بر روی سینه ی پدر دفن کردند.

و علی آرام گرفت. . .

گریه کن ای دل گریه کن از چه خجالت میکشی . . .

امشب در آسمان غوغاست. . .

در آسمان دریا به پاست. . .

گریه کن . . .شاید تو هم مانند علی آرام بگیری . . .

گریه کن. . .

 


[ شنبه 90/9/12 ] [ 3:22 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

با غرور راه میرفتن. . . دخترکوچولوهایی رو میگم که امروز با  باباشون اومده بودن حرم.

انگاری کل قدرت دنیا فقط تو 4 تا انگشت بابای اونا جا شده بود. . .

خوشحال بودن و خندون. باباهم هرچند دقیقه نازشون میکرد.

مشغول کارم بودم که بی تابیه 2تا دخترکوچولو توجه منو جلب کرد میون این همه شلوغی داد میکشیدند مامان ، بابارو دیدیم اون گوشه است داره سینه میزنه.

مامان بیا بابارو ببین . . . دیدی. . متوجه شدم 1ساعت هم نمیشه از باباشون جدا شدند جوری برای دیدن بابا پرپر میزدند که انگاری سالها ندیدنش. . .

اینجا بود که صدای روضه خونی دلم بلند شد اونقدر بلند که دیگه صدای بلندگوهارو نمیشنیدم.. .

بمیرم برای دخترک 3ساله که بدون باباجونش رفته سفر. اونم چه سفری. . .

چقدر هم نازشو کشیدن با تازیانه. . .

اما انگاری اونم از لابه لای جمعیت باباشو دیده بود. ولی نخندید. . .

فقط میدونم وقتی باباشو دید دیگه این دنیارو ندید. . .

رقیه ی بابا رفت با تن کبودو گوش پاره . بدون گوشواره. . .

رفت. . .


[ شنبه 90/9/12 ] [ 3:10 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

امروز مشغول خدمتگذاری تو حرم خانم بودم . دسته ها آمده بودندو سینه میزدندو زنجیر.. .

هرکس در عالم خودش سیر میکرد و عاشقی . . .یکی بر سر . یکی بر سینه یکی بر پا. . .

میان آن همه عاشقی تابوتی غریبانه از کنار دسته ی عزا به روی دستان 4 مرد از کنارم عبور کرد.. .

فقط 4نفر. . .

نمیدانم چرا کسی با او همراهی نکرد .خدایش بیامرزد. . .

اما یک چیز را میدانم آن هم روح مرده بالای تابوت خود ایستاده و همه چیز را نگاه میکند این را بزرگان گفته اند. . .

حتما او هم داشت آرزو میکرد ای کاش در میان سینه زنها بود حتی به اندازه ی یک یا حسین (ع) گفتن. . .

من ترسیدم . . .ترسیدم که تا چند دقیقه ی دیگر جای او باشم با عشق به سینه ام زدم ویا حسین گفتم. .

به جای او هم گریه کردم شاید روحش آرام بگیرد . . .

من نمیخواهم چنین روزی را تجربه کنم . . .روزی که جنازه ام را از میان دسته ی عزا عبور دهند ومن سهمم فقط حسرت باشد. . .


[ شنبه 90/9/12 ] [ 2:57 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

خدای مهربانم

امروز که در زندان نفسم اسیرم ، فقط به تو فکر میکنم

باری دیگر دل را خانه تکانی میکنم وبا قطرات باران عشقت ،آیینه دل را از گردو غبار دو رونگی و گناه پاک میکنم تا تصویر مهربانی و صداقتت را زیباتر و روشن تر ببینم.

خدایا کاش می شد آنقدر قدرتمند بودم تا با دیو مشکلات و سختی ها بجنگم وبا قدرت ایمان و توکل او را بر زمین زنم و پیروز از میدان زندگی و دنیا بیرون آیم.

خدای من

زمانی که از دره های پر پیچ و خم زندگی می ترسم،

آنگاه که خسته و ناتوان راه طولانی زندگی را با تمام سنگ ریزه های غم ، با پایی برهنه می پیمایم. . .

زمانی که آیینه دل را سنگ نارفیقی می شکند،

آنگاه که قلبم تکه تکه می شود از رسم ناخوشایند روزگار، در نیمه های شب تو را میخوانم به سجاده ی سبز نمازم پناه می آورم. . .

رد پای باران را میگیرم تا به تو برسم

دستهای خسته ام را خالصانه به سویت دراز میکنم و از ته قلب صدایت میزنم. . .

یا قادر  یا قدیر  یا عزیز  یا علیم  یا بصیر  یا سمیع  یا لطیف  یا حی و یا قیوم. . .

خدای خوبم

تمام وجودم تشنه ی یک قطره از محبت توست ، با نور عشق و محبتت دشت غم زده ی قلبم را سیراب گردان که سالهاست تشنه ی باران رحمت توست . . .


[ جمعه 90/9/11 ] [ 2:50 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]

دلم خیلی گرفته...

محرم هم به آدم یک جور نشاط قلبی میده ، هم یک غم خاصی رو تو دل آدم ایجاد میکنه که با همه ی حس ها متفاوته. . .

از زمانی که به خودم اومدم و تونستم محرم و امام حسین (ع) تا حد خودم درک کنم ،

هر وقت چشمام به دختر بچه های 3ساله میافته که گوشواره دارند دلم یهو میریزه . انگار یکی تو دلم داد میکشه مواظب باش گوششو پاره نکنن. . .

چند روز پیش نزدیک حرم یک دختر کوچولویی داشت راه میرفت از مامانش عقب افتاده بود دلم لرزید رفتم پیش مادرش و گفتم مواظب باش گوششو پاره نکنن  یک گوشواره ی کوچولو که ارزش نداره که گوشش پاره شه . آخه شنیدم بعضی از دزدهای بی انصاف اطراف حرم رسم یزیدیهارو ادامه دادن و برای دزدیه گوشواره گوش  طفلکی هارو پاره میکنن. . .خدا انشاالله به حق گوش پاره شده ی 3 ساله ی کربلا هدایتشون کنه. . .

. . .

تا حالا دیدین بچه های شش ماهه رو چقده نازو دلنشینن . من همیشه حس میکنم همه جا روضه ی علی اصغر خونده میشه، حتی تو غیر محرم ها.

هر وقت برادرزاده ی کوچولومو بغل میکنم و به گلوی کوچولوش نگاه میکنم جیگرم آتیش میگیره . از درون میسوزم . واین اتفاق همیشه و همه جا میفته تو صف تاکسی. اتوبوس . خونه . خیابون . هرجایی که شش ماهه ای دیدی و دلت لرزید بدون بساط روضه ی دلت محیا شده. . .

روضه خون دل خودته . فقط نگاهی به قنداقه اش بنداز . یک نگاه هم به گلوی کوچولوش. . .


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 8:37 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]

 

که دیده است کسی غنچه را کتک بزند

و آنقدر بزند تا  که  خون  شتک  بزند

و بعد با زدن سنگ  بر سر پدری

به زخم های دل کودکش نمک بزند

مریز بر سرشان از تنور خاکستر

که نان خانه ات آجرشود کپک بزند

به مکر، شهرتتان در زمانه پیچیده

عجیب تک تکتان را خدا کلک بزند

لبی در اوج ترنم ، نی ای در اوج جنون

یزید واسطه شد تا که نی لبک بزند

خدا میان بلایت قرار داد حسین !

و خواست عاشقی ات را کمی محک بزند.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 8:4 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 67
بازدید دیروز: 105
کل بازدیدها: 554893
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*