بچه های خدایی |
بچه ها ی خدا . اسمانیها . عاشقان خدا التماس دعا [ یکشنبه 90/8/15 ] [ 2:46 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
خونین پرو بالند جوانان عزیز جان بر کف و عشق از دلاشان لبریز این است که سینه شقایق سوزاند اشکی که رسید تا سحر سینه خیز [ شنبه 90/8/14 ] [ 2:31 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
یکی از دوستان خانوادگی ما دفتری به من داد تا برایش کاری کنم که ناخوداگاه چشمم به نوشته هایی افتاد که با اصرار زیاد رضایت گرفتم تا مطالبش را بخوانم و بنویسم . ولی ای کاش هیچگاه نمی خواندم . . . باباجون سلام، امیدوارم که حالت خوب بوده باشد . من را شناختی ؟ زهرا هستم دخترت . همونی که از جنس تو ومامانه. همونی که مثل بقیه دخترها ، بابایی بود و هست. همونی که با بودنت تو خونه همیشه خوشحال بود. وبرای همین همیشه هر چی شیرین کاری داشت نمایش میداد تاتو بخندی تا پیشش بمونی . چون هر خنده تو دختر کوچولوتو بیشتر به باباش و نگاهش وابسته میکرد. طوری که برای بیرون رفتن منو خواب میکردی . اما نمیدونم چرا همیشه از بیدار شدن میترسیدم. وقتی بیدار میشدم به مامان خیره میشدم ، احساس میکردم که کسی گم شده ، بازم شروع میکردم به شیطنت تا اینکه به خانه امدی. و باز هم منو ناز دخترانه ام. . . . . دقیقا نمی دانم یادم نمی اید چه وقت بود که بیدار شدم بازی کردم خوابیدم وباز بیدار شدم و بیدار شدمو بیدار . . . اما تو نیامدی . نمیدانم کی رفتی ومرا برای همیشه تنها گذاشتی ومن بودمو نازی که بر دلم سنگینی میکرد وخریدار نداشت من ماندمو گوشواره نگینیم که برایم خریده بودی. من و اتاقی خالی و لباسهایی که دیگر اتویش خراب نشد . . . من بودم وحسرت نگاه . . . من بودم و دستی که بابایش نبود تا بگیرد گونه ای که جای بوسه تو بر ان خالی بود . همیشه سر سفره برایت ظرف میگذاشتم شاید بیایی و کنارم بنشینی وبه من آب دهی . راستی من هیچ وقت معنی بابا آب داد را نفهمیدم. . . درطول این چند سال هزاران بار از خواب بیدار شدم غیر از مامان و غصه خوردن او . دیگر کسی را ندیدم . نمی دانم ولی از تو ناراحتم تو مرا گول زدی ورفتی. اما شوخی کردم تو برای خدا . رهبر و کشورمان رفتی برای جنگ با دشمن اماده شدی وما را در گوشه قلب قرمزو کوچکت گذاشتی ورفتی. واگر هم نتوانستی مثل جانبازان برگردی خواست خدا وخودت بود. باباجون. بعضی وقتها بدجوری دلتنگی ات را میکنم . . . ودلم میخواهد مرا در اغوشت بگیری فقط یکبار دیگر ببینمت و بگویم بابا... ... ... اموز هرچه دارم از خدا دارم و از دعای تو. تنها خواسته ام از خدا این است که تو را در خواب ببینم. . .البته همیشه میگویم ای کاش تو را با اقا امام زمان (عج) ببینم . . . امروز که مریم دخترم برای بابایش گریه میکند و بعضی وقتها خودش را لوس میکند ناز میدهد . دلم سخت میگیرد ودرونم مثل کودکی ام بی تاب میشود در ان موقع از خدا میخواهم نه تنها مریم من، بلکه همه بچه های دنیا هیچگاه طعم تلخ یتیمی را نچشند وزیر سایه پدرو مادر خود بزرگ شوند . . . تنها امروز میفهمم چرا رقیه طاقت نیاورد . من تو را ندیدم و از ندیدنت بیمار شدم ولی ان طفل کوچک فقط سری را دید که روزی لبانش به او میخندید . . . راستی در این مدت کسی هم مرا نزد . . . منتظرت میمانم تا قیامت. دخترت بیقرارت زهرا. [ شنبه 90/8/14 ] [ 2:18 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
بیوتن نوشته رضا امیرخوانی داستان [ شنبه 90/8/14 ] [ 1:43 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
قبر خالی می زند بر پنجره، انگشت سرد بادها می زند باد صبا ، بر جنگلش فریادها سینه سوزان میشود وقتی که گلها میروند بر سر قبری که نیست از او نشان و یادها ماهیان خود را به خشکی میزنند از سوز درد لحظه ای که می چکد اشک یتیم بر قبرها شاخه ای خشکیده ، از یک عشق ، در دست رسول هر شب و روز میزند بابا صدا ،هر سالها کاش از دشت پر از لاله، نشانی داشتیم در پی این همه غربت و غریب گمنامها در همان روزی که پروانه گلش را برده اند میزند دست توسل بر کویر و دشتها با صدای نالهی ریحانه های زندگی مادر پروانه ها ، هر شب کند ای وایها هیچ کس را دیده ای ، دل به خاکی خوش کند طفلکان عمریست ، بر این خاک کردند ناله ها آسمان هر بار ، بغض اش را به یغما میبرد مادری که میزند بر استخوانها بوسه ها استخوان کوچکی را جای سروش پس گرفت مادری که بود جانش در پی آن لاله ها درد طوفان تازه میگردد میان ضجه ها لحظه ای که کودکی بر قبر دارد بوسه ها قبری اما خالی از یک شاخه یاس یک شاخه عشق قبری از یک لنگه پوتینی که از پا شد رها سالها بر قبر خالی، گل چه نجوا کرده است فاش کرده جرعه جرعه سینه اش از رازها وای دیدی لحظ های را، چشم نرگسهای تر میکنند بر دست باباهای دنیا، با نگاه میزند آتش به قلب بچه گنجشکهای باغ اشک مادر که ندارد در کنارش بارگاه آری اما دشت و باغ و کوه و صحرا میکنند از غم درد یتیمی و غریبی آه ها درد و سوز گل و ریحان را فقط باغ است نظر لحظه ای که آتش طعنه زند بر باغها
[ شنبه 90/8/14 ] [ 12:2 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
قبر خالی می زند بر پنجره، انگشت سرد بادها می زند باد صبا ، بر جنگلش فریادها سینه سوزان میشود وقتی که گلها میروند بر سر قبری که نیست از او نشان و یادها ماهیان خود را به خشکی میزنند از سوز درد لحظه ای که می چکد اشک یتیم بر قبرها شاخه ای خشکیده ، از یک عشق ، در دست رسول هر شب و روز میزند بابا صدا ،هر سالها کاش از دشت پر از لاله، نشانی داشتیم در پی این همه غربت و غریب گمنامها در همان روزی که پروانه گلش را برده اند میزند دست توسل بر کویر و دشتها با صدای نالهی ریحانه های زندگی مادر پروانه ها ، هر شب کند ای وایها هیچ کس را دیده ای ، دل به خاکی خوش کند طفلکان عمریست ، بر این خاک کردند ناله ها آسمان هر بار ، بغض اش را به یغما میبرد مادری که میزند بر استخوانها بوسه ها استخوان کوچکی را جای سروش پس گرفت مادری که بود جانش در پی آن لاله ها درد طوفان تازه میگردد میان ضجه ها لحظه ای که کودکی بر قبر دارد بوسه ها قبری اما خالی از یک شاخه یاس یک شاخه عشق قبری از یک لنگه پوتینی که از پا شد رها سالها بر قبر خالی، گل چه نجوا کرده است فاش کرده جرعه جرعه سینه اش از رازها وای دیدی لحظ های را، چشم نرگسهای تر میکنند بر دست باباهای دنیا، با نگاه
میزند آتش به قلب بچه گنجشکهای باغ اشک مادر که ندارد در کنارش بارگاه آری اما دشت و باغ و کوه و صحرا میکنند از غم درد یتیمی و غریبی آه ها درد و سوز گل و ریحان را فقط باغ است نظر لحظه ای که آتش طعنه زند بر باغها بچه ماهیها، همه گرد حوض گریه ا ند در همان ساعات که طفلی میکند فریادها
[ شنبه 90/8/14 ] [ 11:58 صبح ] [ اسمان ]
[ نظر ]
عطر سبز وقتی که عرش و فلک ، ز نور تو تابنده میشود خورشید در حصار دلش پناهنده میشود تو از کدام افق به سوی ما میآیی کین خورشید ، ز نور تو شرمنده میشود گویی به این همه عزت و عظمت همسان برده ای به تو بنده میشود در اوج آبی آسمان دلم چرا که ابرهای نیاز بارنده میشود ای پرنده ی آزاد در آسمان نفس گو به دلم، به چه سراینده میشود مجروح دل تو ، ز تیر و سوز قفس اما ز پلارک عطر پراکنده میشود خود مرهمی، چو جام شفا، بر سوزش خاک اما چه شد، که زخم بر تو برازنده میشود ای دشت بگو که یک کویر سرد و خشک چطور ، به گلستانی آینده میشود فردا به سوی صف مشحر و قیام دشمن ز روی و دلت شرمند میشود آخر که نور دل تو در میان جمع در آن سرا ، همه جا تابنده میشود شیطان ز زخم دل و سینه ی تو در آتش وجود خودش سوزانده میشود بچه های خدا (آسمان)
[ شنبه 90/8/14 ] [ 11:31 صبح ] [ اسمان ]
[ نظر ]
تحریف سخنان امام خامنه ای سخنان مقام معظم رهبری در میان دانشجویان دانشگاههای استان کرمانشاه که در آن مطالبی درباره امکان این که در آیندهی دور سیستم نظام پارلمانی به جای سیستم ریاستی در کشور اجرا شود در میان رسانه ها و سیاسیون باز تاب زیادی داشت ما در این بخش خواهانیم تا با بررسی این سخنرانی به بررسی سخنرانی مقام معظم رهبری و عکس العمل سیاسیون در برابر آن بپردازیم. اما مطلبی که توسط امام خامنه ای مطرح شد در رسانه های نوشتاری و مجازی بازتاب زیادی داشت به گونه ای که کاتوزیان که در پایان شهریور ماه در سخنانی خبر داده بود که : «اخیرا نظریه جایگزینی نخستوزیر به جای رییسجمهور بین بعضی از نمایندگان مجلس که وجهه سیاسی بیشتری دارند، مطرحشده و مورد بررسی است1» به بیان دلایل اقبال خود و این افراد به این نظام سیاسی پرداخت و دلیل اصلی حمایت خود از این طرح را در مصاحبه با تبیان این گونه بیان می کند:« در حال حاضر وظایف رییس جمهور در ریاست هیات وزیران، هماهنگی وزرا، اجرای قانون بر نامه و بودجه و ریاست امور اداری و استخدامی کشور خلاصه شده و این همان ریاست قوه مجریه است. پس رییس جمهور سایه رهبری و رهبر دوم نیست در حالی که اکنون تلقی رییس جمهور این است که رهبر دوم کشور است و به خاطر همین است که بعضی رفتارها اتفاق می افتد بزرگترین مزیت چنین نظامی این است که نخست وزیر یا رییس جمهور که منتخب مجلس است سر جای خود می نشیند، همانطور که باید باشد و فکر نمی کند که سایه رهبری یا رهبر ثانوی کشور است که بتواند امر و نهی کند یا رفتارهایی نشان دهد که خودش را بالاتر از قوای دیگر بداند، این یک حسن عمده ای است که در این رابطه وجود دارد2» اما سخنان جناب کاتوزیان از این جهت قابل توجه است که ایشان در مقامی قرار می گیرد تا اختلافات دولت و مجلس را در فضای سیاسی کشور پر رنگ کرده و از این موضوع که این مشکل با زیر نظر قرار گرفتن ریاست جمهوری یا قوه مجریه توسط مجلس حل خواهد شد دفاع کند. ایراداتی به این سخنان جناب کاتوزیان وارد است که عبارتند از: 1- جناب کاتوزیان اصلا با آنچه مقام معظم رهبری بیان کرده اند نتوانسته رابطه برقرار کند چرا که موضوعی که مقام معظم رهبری بیان نمودند اصلا این گونه نبوده است که رهبری نظام پارلمانی را برای امروز کشور مناسب می دانند که دقیقا برای عکس چنین برداشتی در سخنان مقام معظم رهبری قرینه وجود دارد. مقام معظم رهبری در بخشی از سخنان خود این گونه می فرمایند که:« امروز نظام ما نظام ریاستى است؛ یعنى مردم با رأى مستقیمِ خودشان رئیس جمهور را انتخاب میکنند؛ تا الان هم شیوهى بسیار خوب و تجربهشدهاى است. اگر یک روزى در آیندههاى دور یا نزدیک - که احتمالاً در آیندههاى نزدیک، چنین چیزى پیش نمىآید - احساس بشود که به جاى نظام ریاستى مثلاً نظام پارلمانى مطلوب است - مثل اینکه در بعضى از کشورهاى دنیا معمول است - هیچ اشکالى ندارد » 2- ثانیا جناب کاتوزیان مانند بسیاری دیگر در مسیر انحرافی که خواسته دشمنان انقلاب است افتاده اند ، این مسیر آن است که نگذارد آتش اختلاف میان مجلس و دولت خاموش شود و از سوی دیگر ساختارهای نظام را برای رسیدن آرمان های انقلاب مطلوب ندانسته و همواره تلاش می کند تا با وارد کردن مسئولین در مسیر انحرافی فکر و ذهن آنها را از اصول و مسائل اصلی منحرف کند. ما گونه ی دیگر عکس العمل درباره نظام پارلمانی توسط مخالفین این موضوع است، جناب هاشمی رفسنجانی در مخالت با این موضوع در دیدار با خبرنگاران این گونه موضع گرفته است_کیهان می نویسد:«هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوالی درخصوص پارلمانی شدن ساختار سیاسی کشور، با اشاره به اینکه طبق قانون اساسی، جمهوریت و اسلامیت دو رکن غیرقابل تغییر نظام جمهوری اسلامی هستند، گفت: البته رهبری این موضوع را به آینده دور که ممکن است قابل بررسی باشد، محول کردند، چون تحقق محتمل این کار مستلزم تغییر در قانون اساسی آن هم با سازوکار خود و تغییر در جمهوریت نظام است، در غیر این صورت تضعیف بخش جمهوریت نظام خلاف قانون اساسی است و قدرت انتخاب مردم محدود و محصور می گردد که قطعا این مهم مد نظر رهبری نبوده است. 3» هر چند که در این بیان جناب هاشمی مخالفت با مقام معظم رهبری دیده نمی شود بلکه ایشان ساز و کار قانونی تغییر نظام ریاستی به پارلمانی را بیان می کنند هر چند بوی مخالفت در بیان ایشان شاید به مشام برسد. اما گروه های ضد انقلاب این موضع گیری را به عنوان اختلاف هاشمی با مقام معظم رهبری در بوغ و کرنا کرده اند. اما به صورت خلاصه می توان گفت آنچه در این موضوع دیده می شود اوج دور بودن برخی از سیاسیون از گفتمان رهبری است که موجب شده است عده ای فرصت طلب با تحریف سخنان امام زمانهی مسلمین بتوانند بر طبل اختلافات داخلی بکوبند و چهره ای نا متناسب از نظام ارایه کنند ، چیزی که در همان جلسه امام خامنه ای بر آن این گونه تا کید می کنند:« به طور طبیعى یکى از عواملى که میتواند در این عرصهى کشاکش و تصمیمگیرى و اثرگذار براى آینده، اثر بگذارد، نظام جمهورى اسلامى ایران، رفتار دولتمردان، رفتار مردم و به طور کلى شاکلهى نظام جمهورى اسلامى است. من آن روز هم در جمع مردم عزیز کرمانشاه گفتم؛ امروز خوب بودن ما، خوب عمل کردن ما، آبرومند بودن ما اثرگذار است در کشورهائى که یا انقلاب کردند یا در شرف انقلابند. خداى نکرده بىآبرو شدن ما، ناکارآمد نشان داده شدن ما، مکدر بودن چهرهى ما، تأثیرات منفىِ متقابلى روى آنها خواهد گذاشت. لذا این مهم است که ما چه هستیم، چه باشیم و چگونه عمل کنیم . 4» اما در ادامه گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری آمده است تا میزان دور بودن این افراد از روح سخنان رهبری و بازی خوردنشان از دشمنان انقلاب یا نا آگاهان غافل داخلی نمایان شود: در این سخنان امام خامنه ای از ما چه خواسته و ما چه کرده ایم: «یک سؤال این است که مسئلهى پیرى و جوانى نظام چگونه قابل تحلیل است؟ هر موجود زندهاى دوران جوانىاى دارد، دوران پیرىاى دارد. وضع نظام اسلامى در این زمینه چیست و چگونه خواهد شد؟ آیا نظام اسلامى پیر خواهد شد؟ فرسوده خواهد شد؟ ازکارافتاده خواهد شد؟ براى اینکه چنین وضعى پیش نیاید، آیا راهى وجود دارد؟ اگر یک وقتى چنین حالتى پیش آمد، آیا علاجى براى آن متصور است و وجود دارد؟ اینها سؤالات مهمى است. این سؤالات باید در مراکز فکر و تصمیمگیرى و تصمیمسازى - عمدتاً در حوزه و دانشگاه - بین اصحاب فکر مطرح شود؛ باید روى اینها فکر شود، بحث شود؛ شما جوانها هم رویش فکر کنید... من یک نکتهاى را در اینجا عرض بکنم. یک زنجیرهى منطقى وجود دارد؛ پیشها این را گفتیم(1380/09/21)، بحث شده. حلقهى اول، انقلاب اسلامى است، بعد تشکیل نظام اسلامى است، بعد تشکیل دولت اسلامى است، بعد تشکیل جامعهى اسلامى است، بعد تشکیل امت اسلامى است؛ این یک زنجیرهى مستمرى است که به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامى - که حلقهى اول است - حرکت انقلابى است؛ والّا به یک معنا انقلاب شامل همهى این مراحل میشود. اینجا منظور ما از انقلاب اسلامى، یعنى همان حرکت انقلابى و جنبش انقلابى که نظام مرتجع را، نظام قدیمى را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون میکند و زمینه را براى ایجاد نظام جدید آماده میکند. حلقهى بعد، نظام اسلامى است. منظور من در اینجا از نظام اسلامى، یعنى آن هویت کلى که تعریف مشخصى دارد، که کشور، ملت و صاحبان انقلاب - که مردم هستند - آن را انتخاب میکنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب کردند: جمهورى اسلامى. جمهورى اسلامى یعنى نظامى که در آن، مردمسالارى از اسلام گرفته شده است و با ارزشهاى اسلامى همراه است. ما از این حلقه هم عبور کردیم. منظور از دولت اسلامى این است که بر اساس آنچه که در دورهى تعیین نظام اسلامى به وجود آمد، یک قانون اساسى درست شد؛ نهادها و بنیانهاى ادارهى کشور و مدیریت کشور معین شد. این مجموعهى نهادهاى مدیریتى، دولت اسلامى است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهى مجریه نیست؛ یعنى مجموع دستگاههاى مدیریتى کشور که ادارهى یک کشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره کنندهى کشور. بخش بعد از آن، جامعهى اسلامى است؛ که این، آن بخش بسیار مهم و اساسى است. بعد از آنکه دولت اسلامى تشکیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامى این است که جامعهى اسلامى را تحقق ببخشد. جامعهى اسلامى یعنى چه؟ یعنى جامعهاى که در آن، آرمانهاى اسلامى، اهداف اسلامى، آرزوهاى بزرگى که اسلام براى بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند. جامعهى عادل، برخوردار از عدالت، جامعهى آزاد، جامعهاى که مردم در آن، در ادارهى کشور، در آیندهى خود، در پیشرفت خود داراى نقشند، داراى تأثیرند، جامعهاى داراى عزت ملى و استغناى ملى، جامعهاى برخوردار از رفاه و مبراى از فقر و گرسنگى، جامعهاى داراى پیشرفتهاى همهجانبه - پیشرفت علمى، پیشرفت اقتصادى، پیشرفت سیاسى - و بالاخره جامعهاى بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف و در حال پیشروى دائم؛ این آن جامعهاى است که ما دنبالش هستیم. البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولى ما دنبال این هستیم که این جامعه تحقق پیدا کند. پس این شد هدف اصلى و مهمِ میانهى ما.... . اگر نظامى دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها کهنهبشو نیست؛ اما سازوکارها، چینش این نهادهائى که میخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است... دولت اسلامى، یعنى سازوکارها و نهادسازىهاى لازم براى ایجاد آن جامعهى اسلامى؛ اینها چرا، ممکن است کهنه شود. ممکن است اقتضائات در دنیا جورى بشود که این سازوکار، این هندسهى نظام، کامل نباشد، مطلوب نباشد، لازم باشد عوض شود؛ هیچ اشکال ندارد. نظام اسلامى این ظرفیت را دارد. اگر نظامى دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها کهنهبشو نیست؛ اما سازوکارها، چینش این نهادهائى که میخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است... ...فرض بفرمائید...امروز نظام ما نظام ریاستى است؛ یعنى مردم با رأى مستقیمِ خودشان رئیس جمهور را انتخاب میکنند؛ تا الان هم شیوهى بسیار خوب و تجربهشدهاى است. اگر یک روزى در آیندههاى دور یا نزدیک - که احتمالاً در آیندههاى نزدیک، چنین چیزى پیش نمىآید - احساس بشود که به جاى نظام ریاستى مثلاً نظام پارلمانى مطلوب است - مثل اینکه در بعضى از کشورهاى دنیا معمول است - هیچ اشکالى ندارد؛ نظام جمهورى اسلامى میتواند این خط هندسى را به این خط دیگر هندسى تبدیل کند؛ تفاوتى نمیکند. و از این قبیل
بنابراین نتیجهاى که میتوانیم بگیریم، این است که نظام اسلامى آرمانهایش غیر قابل تغییر است؛ علت این است که آرمانها، آرمانهاى فطرى است. نگاه به این آرمانها، نگاه هوسگونه و از سر هوسِ گذرا نیست؛ بلکه نیاز طبیعى و جوشیدهى از فطرت انسان است. نیاز به عدالت، نیاز به آزادى، نیاز به پیشرفت، نیاز به رفاه عمومى، نیاز به خُلقیات عالى، اینها نیازهاى فطرى انسان است. جامعهى اسلامى یعنى این. ما دنبال این هستیم. این قابل تغییر نیست؛ اما نظاماتى که ما را به اینها میرساند، احیاناً قابل تغییر است؛ بستگى به این دارد که اقتضائات زمانه چگونه باشد... بنابراین اگر بخواهیم این بخش را خلاصه کنیم، در پاسخ به این سؤال که مسئلهى جوانى و پیرى نظام چگونه قابل حل است، باید بگوئیم: اولاً نوسازى نظام ممکن است، اما به معناى تجدیدنظر در آرمانها نیست؛ زیرا این آرمانها فطرى است. دوم، نوسازى به معناى تغییر نظامات، تغییر سازوکارها، تغییر سیاستها، عملى است، ممکن است، در مواردى هم لازم است و مانع از تحجر است؛ منتها باید بر طبق اصول باشد. نکتهى سوم هم همین است که این تغییر باید بر اساس اصول باشد. پس آرمانها که شاکلهى کلى نظام از آنها الهام گرفته، قابل تغییر نیست. نظام جمهورى اسلامى یک چنین نظامى است. با این نگاه، نظام فرسوده بشو نیست، متحجربشو نیست، از راهبازمانده نیست و نخواهد شد؛ همیشه میتواند جوان باقى بماند.... 5» ... 1- http://www.asriran.com/fa/news/186154 3- کیهان/4مهر/1390/صفحه 2 4- http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17597-سخنان مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان استان کرمانشاه- 5- http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17597-سخنان مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان استان کرمانشاه-
ا [ جمعه 90/8/13 ] [ 8:56 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
هر عمل که از خیروشر از ادمی سر میزند آن عمل مزدش به زودی پشت در ،درمیزند
خوابیده بود که احساس کرد فضای خانه را نوری عجیب احاطه کرده . نوری که نور چشمان اورا برد. تمام خانه روشن بود . . . از خواب بیدار شد همه جارا گشت خبری نبود صبح به منزل یکی از علمای شهر رفت و خواب را تعریف کرد وجواب این شد که به زودی خانه ات به نور سادات روشن خواهد شد و چند روز بعد با دختری ازدواج کرد که از سادات بود. دختر بسیار با محبت و لطیف بود. اما بسیار در حقش ظلم می شد شب اول عروسی گلیم خاکی و پاره ای که رویش خواب بود را از زیر پایش کشیدند و او بروی خاک خوابید وتازه شروع سختی ها بود مرد که درگیر مبارزه با طاغوتیان بود از هیچ چیزی خبر نداشت و زن هم چیزی نمی گفت. روزها با ازار انان میگذشت . . . اتاق 4متری او و چند اتاق بزرگ وخوب برای دیگران. خواهرشوهرها و فرزندانشان امان نمی دادند تا سادات استراحت کند اخر او که 13 سال بیشتر نداشت. صبح ها از قصد لگن هایی از اب کثیف را به داخل اتاق کوچکش میریختند و او بود و خدایش واتاق گلی بدون . . . زمان گذشت و او 3ماه دیگر فرزندش به دنیا می امد بوی غذای خوش بی تابش میکرد ونان و پنیر او را ارام نمیکرد و بوی سیر سکه تازه طاقتش را تمام کرد و به سوی اتاق انها رفت وخواهش کرد که تکه ای از سیر به او بدهند هرچه خواهش کرد جوابی نگرفت . و به اتاق باز گشت صبر کرد . وقتی غذا خوردند و خوابیدند به بهانه جارو زدن به حیاط امد و سمت پلاستیک ذباله ها رفت وپوست سیرها را شست و با اشتیاق انها را میخورد تا ارام شود . سالها گذشته و امروز مادرم با ارامش در خانه ای زیباو سبز زندگی میکند وانها در سختی و فلاکت با بیماری نا علاج خود در خانه ای مخروبه دست و پا میزنند و پدرم گاهی به انها میرسد و مادرم با دلی مجروح از انان گذشت اما هرگاه برایمان سیر می اورد ویا به روی فرش مینشیند همه چیز برایش تازه میشود. . . امروز فرزندان مادرم چون پروانه ای به دورش میچرخند و انان در انتظار دیدن نوه هایشان اه میکشند . . . [ جمعه 90/8/13 ] [ 1:28 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
پدرو مادر اماده سفر بودند تصمیم داشتند مادر بزرگ که خیلی پیر بود را با خودشان به کربلا ببرند از اعضای خانواده ما کسی قرار نبود با انها برود با دلی پر از اضطراب از خدا میخواستم مرا هم ببرند . من چند برادر وخواهر دیگر هم داشتم . خجالت میکشیدم به پدرم بگویم دوست دارم من هم بیایم. زمان گذشت و همه چیز روبه راه شد پاسپورتها اماده شدو قرار بود چند روز دیگر به سوی دیاری غریب سفر کنند . شب شهادت امام جعفر صادق (ع) بود برقها را خاموش کردند تا با ذکر مصیبت دلها را روشن کنند . . . مداح شروع کرد به خواندن اما نه از شهادت این امام . مصیبت جد بزرگوارشان امام حسین (ع) . از کربلا گفت و از فرات . . . از عباس و از قاسم از زینب . . . او میجواند وجگرم می سوخت . ناگهان چشمانم به پرچمهای عزا افتاد. چشمهایم را به ان دخیل بستم و با خجالت گفتم اقا جان تورا به حرمت این پرچمهای عزای جدت از او میخواهی مرا هم بپذیرد . میدانم لایق نیستم لا اقل به حرمت اشک عزادارانت . . . من میدانم شما در جمع ما هستید میدانم مادر قد خمیده و مظلوم شما هم امشب با دلی شکسته اینجاست . میدانم امشب همه هستند من روسیاهم و شرم دارم از خواهشم . اما امشب برایم بخواه . . .من با دلم نجوایی را کردم و به خانه باز گشتیم خبری نبود . فامیل ها جمع شده بودند برای خداحافظی . دیگر بار سفر جمع شده بود . در کنار مادر بودم وبا بغضی نهفته به چمدانها نگاه میکردم که پدر شتابزده امد و گفت فردا صبح حرکت است . راستی... عکس و شناسنامه ات را بده من با سردی جواب دادم الان چه وقت عکس است پدر من. ! پدر با عجله گفت مادر بزرگت پیر است وما خودمان مریض هستیم ماشین یک نفر جا دارد و مسئول کاروان نظرش اینست همراه جوان داشته باشیم . وتو بیشتر با مادر بزرگ نزدیکی. سریع وسایلت را جمع کن پاسپورت نمی خواهی. . . من فقط در ان لحظه یک چیز مقابل چشمانم بود بیرق عزای امام جعفر صادق (ع) و پرچم سبز یا حسین (ع) که در فضای تاریک مسجد به روی دستها می چرخید صدای همهمه فامیل پیچیده بود عمه هایم نیز سعی داشتن جای من بروند . . . غافل از اینکه کس دیگری دعوت نامه اش تازه رسیده بود . . .
[ جمعه 90/8/13 ] [ 1:0 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |