وفقط نام خداست که آرامش بخش قلب هاست . .

سوار اتوبوس شدم . دختر جوانی را دیدم  که به صورت نه چندان مناسبی سوار اتوبوس شد  توجه مرا جلب کرد... کمی آن طرف تر جوانی که در سمت مخصوص آقایان بود به عقب برگشت و به این دختر نگاهی انداخت . . .

 چند لحظه بعد باز تکرار شد . . .

و اداهای دخترانه ی پر از عشوه ی آن دختر جوان بیشترو بیشتر شد . .

دیگر اعصابم بهم ریخته بود که حرکات پسر جوان توجه مرا بیشتر جلب کرد. . .

پسر روحیه ای مضطرب پیدا کرده بود . . مدام پاهای اش را بر زمین میکوباند و انگار مقابله میکرد با چشمان اش . . .

 از سویی مبارزه او آغاز شده بود پیکار با نفس . . .

 دلم میخواست ببینم او پیروز میشود یا نه . . .

اما شکست خورد . . ومنتظر فرصتی بود برای بازگشت دوباره ی نگاه . . .

اما خوب میفهمیدم که در این مبارزه به زمین خورده است ولی بازهم ادامه میدهد و او هم این کار را کرد . .

از جیب اش قرآن در آورد و مشغول خواندن شد . . . وای بار او نفس اش را برزمین کوباند. . .

 یاد خدا دل اش را آرام کرده بود . . . اما باز شک داشت که بتواند قوی باقی بماند. . .

 از جای اش بلند شد با خودم گفتم حتما میخواهد چیزی بگوید ویا شاید جایی بنشیند که بهتر ببیند . . .

او پیاده شد و با ماشین شخصی بقیه ی راه را ادامه داد. . .

ومن بودم که لذت بردم از این مبارزه ی زیبا . . . وپیروزی ای که هیچ کس جز خدا نمیدانست   

و جالب تر اینکه جشن پیروزی اش را ملائکه در آسمان خواهند گرفت و مدال ایمان اش را قیامت به گردن خواهد آویخت . . .

نوشته شده توسط آسمان. . .غروب شنبه.

آقا جان فدای دل نورانی ات شوم . . .

از چه دلت گرفته . . . جانم فدای یک قطره اشکت . . . نکند از ما ناراحتی . . حالا شما هم دیگر میان این همه شلوغی و جان فدا . . محرمی نداری . . .

آقاجان  نکند . . . .نکند از ما به مادرت شکایتی کنی . . . ما همین حالا هم شرمنده و رو سیاهیم. . .

 آقا جان فدای جانت شوم . . . شما بگو من  چه کنم . . بگو تا من ها ماشویم برایت. . . فقط غصه نخور. . .

آقای مظلومم . .هر روز هزاران حرف میزنند . . .مردمان بی انصاف دور از اسلام. . . اما خودت دیدی که چقدر دوستت دارند  از کوچک و بزرگ. . .

آقا جان باشد دیگر نمیگوییم ما اهل کوفه نیستیم. . .تا تو بیشتر رنج نکشیدی . . . اما قول میدهیم ثابت کنیم این شعار را. . .

تازه میفهمم که مولایمان با این همه خوبی و معرفت . . . آخرش او را بینماز خواندند یعنی چه . . .

تازه میفهمم چرا مولا راز دل با چاه میگفت. . .

آقای من  میدانم دلت گرفته از روزگار . . . اما ایران پر از مختارهاست . . .

وما هستیم . . .تا پای جان . .

برایمان دعا کن . . .ای بهترین بابای دنیا. . .

یک حرم پر از صفا

میون قلب عاشقا

هزار هزار بال ملک

فرش حرم تا به خدا

گنید طلا ایوان طلا

صحنت طلا دستت طلا

هرچی بگم بازم کمه

 خودت طلا امام رضا. . .

یک حرم پر از صفا

میون قلب عاشقا

هزار هزار بال ملک

فرش حرم تا به خدا

گنید طلا ایوان طلا

صحنت طلا دستت طلا

هرچی بگم بازم کمه

 خودت طلا امام رضا. . .

اقا جانم

من را ببین که چگونه نظر شده ام       از آسمان خدا و دلت بی خبر شده ام

من را ببین که چگونه نظر شده ام       با صدگناه در خودم هم دربه در شده ام

من را  ببین که چگونه کمان شده ام        بر هر گناه تیری بی امان شده ام

 من را ببین که چگونه خزان شده ام      پر از سیاهی و هرزی و آن شده ام

من را ببین که شکستم چو یک درخت      باز آمدم که ببندم یک عهد سخت

من را ببین تا که به عهدم وفا کنم          با یک نگاه جان و دلم را فدا کنم

من را  ببین   کمر    را    نبسته ام         آقا ببین که چقدر . . . خسته ام

حالا بخوان برای من آن حمدو چهارقل      تا باز شود این دلم . سرای گل

                                     . . .. . . . . . . . .

نوشته شده توسط آسمان غروب چهرشنبه .  قطعه ای از مجموعه ی دردو دل. آسمان.