بچه های خدایی |
دیشب از رفتن به سفر گفتم سفری که زمانش مشخص نیست. امروز یک جوان 22 ساله به سفر رفته . سفری طولانی یک ماه دیگه قرار بود مدرک مهندسی بگیره. معلوم نیست چه برنامه هایی داشته. . . داشته میرفته خونه برادرش سر راه یک کمی سرش درد گرفت به راننده گفت منو برسون تا بیمارستان . چند قدم مونده بود تا بیمارستان که تموم کرد به همین راحتی . . . اگر تا حالا میگفتم هر ماه هر هفته اعمالمون و چک کنیم و پیگیر حق الناس و حق الله باشیم اگه تا حالا عقیده ام بر این بوده شبها قبل خواب به کارهای روزم فکر کنم و اشتباهاتمو بسنجم . اگه تا حالا بیخیال قهرو آشتی فامیل و آشنا بودم . از الان حرفمو پس میگیرم و میگم هر ثانیه و هر لحظه مراقب رفتارو اعمالتون باشین. وهمیشه مراقب کارهایی که میکنید باشین شاید هیچ وقت فرصت جبران نداشته باشیم. . . هیچ وقت . . . [ شنبه 90/8/28 ] [ 8:20 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |