بچه های خدایی
قالب وبلاگ

سال تحویل همه سال سعی میکردم به دیدن داداشهای شهیدم برم امسال بخاطر وجود بعضی مسائل چند روز بعد از سال تحویل به شهرمون رفتیم . اما بازم سال تحویل با آنها بودم تا ساعت یک ونیم شب بیدار بودم و لحظه های آخر خوابم برد . داداشهام سفره هفت سین کوچکی انداخته بودند و منتظر من نشسته بودند. سلام کردم و با تعجب گفتم شما اینجا چیکار میکنید ؟ داداشها هم با لبخندی زیبا جواب دادند مگه نگفتی نمی تونی بیای خب ما اومدیم عیدت مبارک (اسمان). . .

وقی چشمهامو باز کردم دیدم سال تحویل شده و دلم هم آرام . . .


[ جمعه 90/8/27 ] [ 6:4 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 78
کل بازدیدها: 556926
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*