بچه های خدایی |
شیشه شیرت بشکند الهی ...
به اطرافتان نگاه کنید به کودکان کوچک و معصوم . به آن نازدانه هایی که تازه خندیدن را یاد گرفتند مادرانشان ذوق زده آنند که کودکشان حالا او را میشناسد ... به نزدیکان خود نگاه کنید کودکانی که حتی دل ندارید برای لحظه ای گریه هایشان را ببینید ... کودکانی که وقتی از صدایی بترسند زود انها را در آغوش میگیرید تا شیشه ی نازک دلشان ترک بر ندارد برایش پناه می شوید تا با دستان کوچکشان لبه ی پیرهنتان را بچسبند تا احساس کنند در امن ترین مکان هستی قرار دارند... فقط کافی است برای لحظه ای تصور کنید ... دارد چه میگذرد بر برادرانمان در فلسطین وقتی حتی آغوش بابا هم نتواند سنگر ترس کودکش باشد . وقتی کودکی دو ماهه . سه ماهه. شش ماهه .. یک ساله ... بر روی دست های بابا یا در آغوش مادر جان دهد و غنچه ی لب هایش را خون نقاشی کند... این روزها که جنازه های نوزادان را به نمایش میگذارند بغض تا سر حد مرگ لگد میزند بر حنجره ها ... و صدای بابا گفتن و ماما ... دفن می شود بر زیر خروارها خاک... میدانم که صدای گریه ات تا خدا بالا میرود میدانم که حالا با فرشته های خدا به دور از ترس بمب و موشک بازی میکنی . میدانم حالا دیگر شب ها نمیترسی و گرسنه نمیخوابی . خدا مثل رقیه سلام الله تو را زودتر دعوت خانه اش کرد ا کمتر بترسی و آرام بگیری ... دعا میکنم برای دل پدرو مادرتتا بتوانند دوری ات را تحمل کنند تا عروسک هایت برایشان بازیهایت را تداعی نکند . دعا میکنم مادرت دیگر هیچ وقت شانه و لباسهایت را پیدا نکند تا زودتر به نبودنت عادت کند دعا میکنم شیشه ی شیرت شکسته باشد تا دل مادرت با دیدنش بیشتر ... دعا میکنم عکس هایت هم با دل مادرت سوخته باشد تا دوباره چشم هایت را نبیند تا دلش برای بازی دست های کوچکت با گیسوانش تنگ نشود دعا میکنم کفش های کوچکت که یاد اور تاتی تاتی کردنت بود همچون دل بابایت آب شده باشند در آتش کینه ی دشمن... دعا میکنم بیاید آنکه عالمیان چشم انتظار دست هایش هستند تا دل مادرو پدرت آرام شود و خاموش شود آتشی که در دلشان به پاست...
د ر د ن و ش ت ت
آسمان بچه های خدایی [ سه شنبه 93/4/31 ] [ 11:14 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |