بچه های خدایی |
سالهاست نشسته ایم و میگوییم به انتظار نشسته ایم... هرچه هستیم کمی رنگ و بوی صداقت را به چهره داریم... خودمان با زبان خودمان میگوییم به انتظار نشسته ایم... مادری که منتظر فرزندش است حتی اگر برای یک ساعت دیر کرده باشد حتی نمیتواند نفس بکشد نه می نشیند و نه می تواند بایستد همه جا میرود و هرکاری جز نشستن و منتظر ماندن ... خودش به دنبال گمشد ه اش می گردد بدون هیچ انتظار بدون امید به دیگری... همه ی ما انتظار را تجربه کرده ایم انتظار امدن مسافر. انتظار دیدن عزیزانمان... بین این انتظارو آن انتظار چقدر فاصله است... تمام سهم ما از نبودنت اقا نشستن و انتظار کشیدن است... مثل بیماری شده ایم که درد می کشد و تلاشی برای درمان ندارد و منتظر عنایت است... این روزها تازه بیشتر خودم را شناخته ام .... بیشتر فهمیده ام که هیچ وقت انتظار برای دیدنت را نفهمیده ام ... اللهم عجل لولیک الفرج [ جمعه 91/10/15 ] [ 9:41 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |