بچه های خدایی |
...بچه ها چند روز می گشتند و شهید پیدا نمی کردند.رمز شکستن قفل و پیدا کردن شهید،نام مقدس حضرت زهرا (س) بود.15 روز گشتیم و شهید پیدا نکردیم . ولی یک روز صبح که سوار ماشین شدیم.با اعتقاد گفتم:" امروز شهید پیدا می کنیم، فقط این ذکر را زمزمه کنید: دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه(س) منم گدای فاطمه،منم گدای فاطمه(س)" ...بچه ها که بعد از خواندن ذکرحالی پیدا کردند ،گفتم:" یا حضرت زهرا(س) ما امروز گدای شماییم،آمده ایم زائران امام حسین(ع) را پیدا کنیم. اعتقاد هم داریم که هیچ گدایی را از در خانه ات رد نمی کنی." همان طور که از تپه بالا می رفتیم، یک برآمدگی دیدیم.کلنگ زدیم،کارت شناسایی شهید بیرون آمد.از لشکر 17 و گردان ولی عصر(عج) بود. بعد از آن شهیدی پیدا شد که فقط شلوار و کتانی او پیدا بود.بچه ها ابتدا نگاه کردند ولی چیزی متوجه نشدند، از شلوار و کتانی اش معلوم بود ایرانی است. 15الی 20دقیقه ای نشستیم و با او حرف زدم و گفتم "شما خودتان ناظر وشاهد هستی. بیا و کمک کن من اثری از تو به دست بیاورم" اما توجهی نشد، حدود یک ساعت با این شهید صحبت کردم،گفتم:"اگر اثری از تو پیدا شود، به نیت حضرت زهرا(س) چهارده هزار صلوات می فرستم،مگر تو نمی خواهی به حضرت زهرا(س) خیری برسد؟" در ادامه گفتم یک زیارت عاشورا هم برایت همین جا می خوانم .کمک کن دیگه...! ظهر بود و هوا خیلی گرم.بچه ها همه برای اقامه ی نماز رفته بودند. دوباره گفتم:" ببین حالا فقط من و تو هستیم اینجا اگر کمک کنی آثاری از تو پیدا شود، همین جا برایت روضه ی حضرت زهرا(س) می خوانم. وقتی دیدم خبری نشد به گریه افتادم گفتم:"باشه... عیبی ندارد ، ولی من فکر می کردم شما تا اسم حضرت زهرا(س) بیاد ، غوغا می کنید. اعتقادم بر این بود که در برابر اسم حضرت زهرا(س) از خودتان واکنش نشان می دهید" در همین حال و هوا دستم به کتانی او خورد.دیدم روی زبانه کتانی نوشته است: "حسین سعیدی از اردکان یزد" همین نوشته باعث شناسایی او شد...همان جا برایش یک زیارت عاشورا و روضه ی حضرت زهرا(س) خواندم. منبع: کرامات شهدا، ص 88،راوی: حاج حسین کاجی الهی الحقنی بالشهدا والصالحین
[ دوشنبه 91/7/24 ] [ 2:56 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |