بچه های خدایی |
سلام می کنم بر شما ، بر یاران غریبی که ما را در سکوت غریبانه ی دنیا تنها گذاشتند و خود بال گشودند به سوی عاشقی... سلام بر شما که در دل آیینه جای دارید و هنوز هم انعکاس نورتان بر شیشه های قلبمان نمایان است ... سلام بر شما که ما را در قحطی دنیای پر هوس تنها گذاشتید ... و ما تشنه و درمانده ی خواسته هایمان در کنج ویرانه ی آرزوهایمان نشسته ایم و آه می کشیم حسرتمان را .. سلام بر پسرانی که نوازش های مادر را سلاح قدرت خود کردند و آرام بر پاهای مادری قد خمیده جان دادند و این بود آرزویشان نوازش دست های مادری که بازوانش کبود است ... سلام بر تو که هنوز هم زمزمه های بارانی ات در دل کویر های خشک و بیابانی روزگار به گوش می رسد... به تو سلام می کنم که سلامت را خدا شنیده بود و پاسخ داد... به تو که رفتی و مرا در تعطیلی روزهای قرمز تقویم تنها گذاشتی ... به تو که رفتی و پیرهن پاره پاره ات شد یادگار دنیا من هستم و جسم و مال و جانم هم هست اما دست هایم خالی است همه چیزم شد یادگار این دنیا... به تو سلام می کنم تا بلکه پاسخت نور وجودت را به سینه ام برساند من هم مثل روزهای تو محتاج مهمات نفسانی هستم من هم ترکش و تیرهایم تمام شده و مدتهاست که دیگر نمی توانم مبارزه کنم با دشمن وجودم .... مرا به اسارت برده اند و دیگر حاجی های خاکریزمان نیستند تا پرنده ها را به یاری امان برسانند... ما سخت در غربت دنیا گرفتار شده ایم و همسنگرانمان هم... دلم را خوش کرده ام و می کنم به سلام هایی که پاسخش را می دهید و من هنوز گوش هایم نمی شنوند . سلام بر سکوت شما که چون موج آرام دریا و زمزمه های باران بر چمن در وجودم طنین انداز است سلام بر شما که نام و یادتان هنوز هم قدرت و عظمت کشورمان را به رخ جهان و جهانیان می کشاند ... سلام... اسمان بچه های خدایی
[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 1:12 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |