بچه های خدایی |
برای تو می نویسم که داغ دیدن را چون فرزندان انقلابمان تجربه میکنی... اگر زن هستی چشم هایت را ببند... اگر خواهر هستی چشم هایت راببند ... اگر دختر هستی چشم هایت راببند... اگر مرد هستی چشم هایت را ببند... اگر پسر هستی چشم هایت راببند... اگر برادر هستی چشم هایت راببند... اگر پدر هستی... اگر مادر هستی... و حالا تصور کن در خانه نشسته هستی و فرزندانت را نوازش می کنی ناگهان درب خانه ات را با مشت و لگد می کوبند در مقابل چشم فرزندان و همسر مرد خانه را زیر مشت و لگد میگیرند ودر حالیکه مرد خانه بخاطر خانواده اش دردهایش رازیر استخوانهای شکسته اش پنهان می کند لگد زنان و چشم و دست بسته بر زمین میخورد و با کتک های سربازان گرگ صفت از خانه دورو دور تر می شود ... چقدر سخت است برای همسری که مردخانه اش را در مقابل چشم هایش کتک بزنند و زورش نرسد کاری کند مثل غربت مادرمان زهرا بر زمین می افتد و شاید او هم پهلو ی و بازوهایش کبود می شود وقتی میبرند عزیزش را و خوب میدانم که از کتک ها و دست نامحرم هم بی نصیب نخواهد بود... چقدر سخت است برای خواهری که طاقت ندارد برادر جوانش خم به ابرویش بیاید و حال صدای شکستن استخوانش را می شنود و فریادو جیغ هایش جز درد کار دیگری نمیتوانند بکنند و این خون هایی که می چکد از سرو صورت برادر تا ابد چشمه ی اشک های خواهر را جوشان خواهند کرد و یاد مصیبت کربلا را زنده می کند غم بی برادری و نامردی دشمن... پدرو مادری که جوانشان را در مقابل چشم هایشان می زنند و میدانم با هر ضربه جگر مادر پاره پاره می شود میدانم میسوزد سینه اش از درد والتماس هایی که قلب آسمان را به درد می آورد... طفل های کوچکی که امن ترین جای هستی را آغوش پدر میدانند و چه سخت دل می کنند از بابایی که شاید دیگر هیچ وقت او را نبینند و تلخ تر که آغوش پدر هم نتواند آنها را از بمب ها و گلوله های دشمن حفظ کنند. هنوز یادم نرفته محمد الدوله را پسری که از ترس گلوله های دشمن در آغوش پدر جان داد... امروز علی اصغرهای زیادی در آغوش پدر جان میدهند . علی اکبرهای جوانی در مقابل نگاه ها از درد پا بر زمین می کشند و حتی جوانان بنی هاشمی هم نیستند تا پیکرخون آلودشان را برای مادر بیاورند... می نویسم از دل های دردمندی که گریه برایشان همانند لبخند می ماند هم درد است هم خوشحالی .... ما انتظار می کشیم تا نوگلانمان برایمان بنشینندو تاتی تاتی کنند. بابا و مامان بگویند. چقدر لذت میبریم از شیرین کاریهایشان و در این میان مردمی هستند که هیچگاه نمی شنوند بابا گفتن فرزندانشان را . آنقدر ترس وجودشان را می فشارد که حتی نمی خواهند فرزندانشان برایشان تاتی کنند نکند کمی آنطرف تر آوار نامردی دشمن بر سر کودکشان خراب شودو شرین کاری فرزندانشان در نشان دادن آسمان و جیغ و گریه هایی از ترس خلاصه می شود... هرشب دختران وپسران کوچک خواب را می ترسانند با لرزش دست هایشان . و میدانم چه حسی دارند وقتی عروسک پارچه ایشان را محکم بقل میکنند تا نسوزند از خمپاره ها و موشک های دشمن و کاش میدانستند عروسک ها درد را نمی فهمند تا کمتر غصه بخورند ...شاید کمی نگرانیشان کمتر می شد... و می بافند شب ها گیسوی مهتاب را تا فرار کنند از این همه ترس و واهمه تا شاید زودتر به خدا برسند برای نجات و من حال مادرانی را که هر بوسه شان طعم خداحافظی دارد درک می کنم . فقط کافیست کمی خودمان را جای دل هایشان بگذاریم حتی تصورش هم خیلی سخت است و درد اور . کودکانی که انس گرفتند با عروسک بی جانشان و چقدر دل این عروسک ها از حرف های ناگفته پر است از اشک های کودکانی خیس است که با سنگ های کوچکشان ایستاده اند ... آنها با کامپیوتر و پلی استیشن بازی نمی کنند انها با سنگ های کوچکشان به مبارزه ای واقعی می روند این را از کودکی یاد گرفتندهر چند همیشه مجروح می شوند از ظلم و ستم دشمن اما بزرگ اند و با عزت. میدانم که انتقام معصومیت چشم هایشان را مولایمان خواهد گرفت میدانم علی اصغرهای کوچک فلسطینی در آغوش رباب آرام می گیرند و خوب میدانم که اگردختران 3 ساله ی فلسطینی زیر سنگینی آوارپلک هایشان بسته شد حال در آغوش بابایی مهربان نوازش می شوند... و من امروز در کشور خودم با در آغوش گرفتن کودکان کوچک و نوازش کودکان معصوم دلم میگیرد برای بچه گنجشک های باغ فلسطین ... کودکت را در آغوش بگیر چند ثانیه به چشم هایش نگاه کن . در آن چه میبینی ؟ تحمل اش را داری که چشم هایش را برایت دیرتر باز کند؟ اگر احساس خطر کنی چه می شوی ؟ حالا برای مردم فلسطین دعا کن ؟ بیشتر دعا کن برای دعای فرج ، التماس کن همانقدر که کودکت برای تو عزیز است برای جان طفلان معصوم فلسطینی هم دعا کن . برای شادی دل های دردمندشان . برای رهایی از ترسی که چون ابری سیاه بر زندگیشان سایه افکنده . ترس از بمب . موشک . سربازان اسرائیلی . برای ترس مردن عروسک هایشان . برای آرزوهای ... اللهم عجل لولیک الفرج تقدیم به برادران و خواهران مظلوم فلسطین درد نوشت آسمان بچه های خدا [ چهارشنبه 91/6/1 ] [ 1:22 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |