بچه های خدایی |
تقدیم به معلمان غریبم . معلمانی که بی منت آمدندو آرام درس بندگی دادند به ما و هیچ نگفتند ... معلمانی که خونشان را بدرقه ی راهمان کردند تا آباد شود کشورمان با لاله هایی که کاشتند ... معلمانی که از قطره قطره خونشان جوانه ی امیدی رویید بر خاک وطن ... من یاد گرفتم چگونه زندگی کردن را ... یاد گرفتم مرد بودن را ... یاد گرفتم ایستادن را ... معلمان من 12 ساله بودند .. 13 ساله بودند ...20ساله و 25 و ....75... معلمان من هیچ وقت باز نشسته نشدند و تا جان در بدن داشتند یاد میدادند به ما رسم زندگی را ... سرمشق زندگی ما با جوهر وجودشان نوشته شد جوهری که هیچگاه پاک نخواهد شد از دفتر دلمان ... و امروز هم سرمشق جوانان است هنوز ... گاهی شکسته می نویسند و گاهی جا می گذارند و چه خوب معلمانی داریم ما هر بار که عقب می افتیم خودشان می آیند و آرام دستهایمان را میگیرند تا درست بنویسیم مشق هایمان را .... معلمان من یاد دادند نماز خواندن را به من ... و داستان عاشورا را برایمان بازی کردند تا خوب بفهمیم و خوب یاد بگیریم ... معلمان من یاد دادند که غرور غباری بیش نیست و گناه چون سمی است که از درو متلاشی میکند روح را ... و یاد دادند چگونه دوستی کنیم با آسمان ... من درس شجاعت و مردانگی و غیرت را در لابه لای جسم های به خواب رفته شان یا فتم ... در آن سینه ی غرق به خون و چشم های بازی که به من اشاره میکرد برخیز ... من از قطره قطره اشک های شبا نه شان یاد گرفتم مسیر خدا را ... و تواضعی که مرا یاد لاله های واژگون می انداخت... وحالا ای معلمان عزیزم برایتان مینویسم . .. ای معلم عزیزم تو با نگاهت زمستان نادانی و کوتاهی مرا به بهار پیوند دادی و با اینمان و صداقتت آتشی در نهادم افروختی که هر لحظه شعله ور تر می شد آتش مهر به دانستن و رسیدن به خدا ... با چشمانی سرشار از عشق و ایثار و محبت ، الفبای محبت و زندگی را ازتو آموختم و دریافتم خواستن را ... ای شکوه ایثار ... ای آنکه طلوع تو غروب تباهیست . کلام تو نشات گرفته از چشمه ی الطاف خداوندیست ... ای خوب . ای نجیب . راهت همیشه مستدام ...
نوشته شده توسط آسمان.. [ سه شنبه 91/2/12 ] [ 8:57 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |