سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خدایی
قالب وبلاگ

یازهرا

امروز باید برای مراسم خطبه خوانی میرفتیم حرم  و حضور خدام هم تا حدودی طبق رسم های آیینی حرم ضروری بود ...اما به دلیل خستگی صبح دیر بلند شدم. و آماده حرکت به سمت حرم ... ظرف چند ثانیه حاضر شدیم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم و جمعیتی که منتظر اتوبوس بودندو اتوبوسی که هنوز نیامده بود ... دیر شده بود باید زودتر می رفتیم ... من و همسرم تصمیم گرفتیم با ماشین برویم ... ولی کدام  ماشین...

داشتم فکر میکردم که باید چه کنم ... از طرفی امروز هم بخاطر شلوغی نیاز بیشتری به خادم  داشتند جهت خدمت به زائرین حضرت ...

در همین حین ماشینی از نوع با کلاس که اسم اش را نمیدانم برایمان بوق زد و ما هم از خدا خواسته سوار شدیم و جالب بود چیزی که متوجه شدیم این بود که این راننده ی محترم به احترام شال سبز و سیدی ایستاد و ما را تا حرم رساند که ان شاالله خدا خیر دنیا و آخرت را نصیبشان کند...

با خودم گفتم مادر جان خوشحال باش هنوز هستند کسانی که به فرزندانت احترام می گذارند و به حرمت شما محبتشان را نثار اولاد پیغمبر خدا می کنند...

م

 

نوشته شده توسط آسمان ... خاطرات امروز...


[ پنج شنبه 91/2/7 ] [ 12:2 صبح ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 112
بازدید دیروز: 105
کل بازدیدها: 555043
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*