بچه های خدایی
قالب وبلاگ

گ

امروز هم گذشت ...

خوش به حال آسمان ... چقدر راحت چون کودکی بی تاب گریه کرد... انگار طاقت اش دارد تمام می شود ...

امروز هر کاری کردم تا گلهای باغچه ام بخندند نشد افسرده و غمگین چشمی به آسمان داشتند شاید ندایی را که سالها انتظارش را می کشیدند بشنوند...

تازه امروز فهمیدم وقتی به تو نزدیکم چقدر از خودم دورم...خدا در همین نزدیکیست ... کنار من ... حالا که فصل اجابت دعاست ... باید دعا کرد تسبیحات اشک را فراموش نکن  شیشه ی دلت را بشکن خدا تو را می شنود...

من می روم دست به دست درختان می دهم و می ایستم بر جاده ی انتظار تا تو را ببینم من پا  به پای چشمه ها می آیم تا تو را پیدا کنم ... من نفس نفس میزنم گریه هایم را تا دعایم زودتر مستجاب شود...

من جمع می کنم دعاها را ولی به کدام دریا بسپارم ... هر روز هزاران عریضه در دل دریا جمع می شود می ترسم از بغض دریا و قتی که طوفان می شود گریه هایش ... و ساحلی که خودش را غرق می کند در دریای انتظار...

آقای من .. می ترسم از امروزهایی که دیروز شدند و انتظاری که به فردا رسید ... ومن فرار می کنم از ثانیه های عمرم تا مرا پیدا نکنند ...جوانی ام را پنهان می کنم در لا به لای درختان پیر روستایمان تا سبز بماند برای تو ... من می خوام در جوانی برایت

بمیرم... گ

اللهم عجل لولیک الفرج

غ م ن و ش ت   ... آسمان بچه های خدا

 


[ جمعه 91/1/25 ] [ 11:15 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 554627
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*