بچه های خدایی |
به سمت اتاق می رفتم که پاهام درد گرفت... ندیدم و روی یک مهر لگد کردم... وقتی دیدم بر رویش نوشته شده تربت کربلا امام حسین (ع) ... خیلی ناراحت شدم که چرا بی توجهی کردم ... به مهر بوسه زدم و در جانماز قرار دادم... اما چیز دیگری فکرم را مشغول کرد آنقدر که برای مهر تربت کربلا احساس گناه به ما دست می دهد چقدر زمانی که با گناه هایمان به صاحب تربت بی احترامی می کنیم ناراحت می شویم و عذاب وجدان میگیریم... هر روز گناه میکنیم و برایمان عادی شده است ... این روزها باید فقط از گناه نوشت چرا که آتشش از هر گوشه ای دارد زبانه می کشد و ما هنوز ایمانمان قوی نشده تا مهارش کنیم ... اگر زودتر چشمه های ایمان به دادمان نرسند معلوم نیست که ما هم در این آتش چگونه خواهیم سوخت...؟ راستی با خودت فکر کن چند بار بر روی مهر نمازت لگد کرده ای ... چند بار بر روی قرآن چیزی قرار داده ای . و یا چند بار قرآن از دستت بر زمین افتاد و تو احساس گناه کردی ....چند بار ترسیدی بی وضو دستت به آیه های قرآن بخورد... چند بار ترسیدی تا به قران قسم بخوری و. و. و.؟... اما امروز با گناه هایمان بر روی مهر ایمانمان لگد میکنیم بدون آنکه برگردیم و .. وما چقدر به گفته های قران عمل میکنیم و احترام میگذاریم... حالا هر روز قرآن از دست دلمان بر زمین می افتد و ما... با خودت فکر کن و ببین چند بار در روز بر روی مهر تربت ایمانت لگد میکنی ...و چند بار به احترام اش بر میگردی و ... خودت را بسنج با اتفاقات روز...
نوشته شده توسط آسمان....تفکر
[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 2:49 عصر ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |