رد پایی هم نمی بینیم از یاران خویش
تیره بختی بین که محروم از تماشا مانده ایم
باغ سبز آشنایی ها دگر پژمرد و ما
در کویر تشنه ای تنهای تنها مانده ایم
سالکان مشرب دلدار اندر عیش و نوش
مابه فکر توشه امروز و فردا مانده ایم
همدلان آشنا رفتند ، آری بی خیال
بی خبر از این که ما در فکر آنها مانده ایم
توشه اندک ، دست خالی ، ره دراز و پای لنگ
ای خدا امداد ، اندر شام یلدا مانده ایم
نی چنان رفتیم و نی ماندیم همچون ماندگان
هم زفیض دین و هم از کاردنیا مانده ایم
دست جان شستند از هستی سیه پوشان انس
ما سیه رویان چرکین دل ، خدایا مانده ایم
حالیا با زورقی بشکسته در ظلمات شب
غرق طوفان ، در دل امواج دریا مانده ایم
خیمه ها کو ؟ حال کو ؟ جمعیت یاران کجاست ؟
همقطاران را چه شد ؟ ای وای برما مانده ایم
ای صبا! از جانب من برشهیدان بازگوی
زنده باد یاد شماها ، مادر این جا مانده ایم
هفت شهر عشق را با پای سر پیموده اند
ما هنوز اندر نخستین کوچه ای وامانده ایم
سرخوشان وصل اندر خلسه دیدار دوست
ما خمار از باده جام طهورا مانده ایم
آستین افشانده یاران ، آستان بوسیده اند
داستان ها گفته ایم و ، ای دریغا مانده ایم
با وجود قصه های غصه هجران دوست
ما به فکر قصه مجنون و لیلا مانده ایم
کاروان محمل کشید و رفت تا معراج نور
مادرون کلبه تاریک رویا مانده ایم
نقدجان دادند قومی در هوای وصل یار
ما هنوز اندر خیال سود و سودا مانده ایم
عده ای خلوت نشین بزم انس و ما هنوز
معتکف در مسجد و دیرو کلیسا مانده ایم
خون شد از جور زمانه قلب فرزند علی ( ع )
ای عجب! در کوفه نامردمی ها مانده ایم
صمد قاسمپور
تقدیم به شهدا . . .آسمان