بچه های خدایی |
هنوز تا نماز صبح مانده . . . وجودم بی تاب و نا آرام است نمیدانم چه کنم . . . فقط دلم میخواهد زودتر صدای اذان را بشنوم و امشب با همه ی غم هایش تمام شود من تحمل گریه های زینب (س)را ندارم . . . من طاقت دیدن وداع را ندارم . من نمیتوانم خیمه ها نگاه کنم . کاش زودتر اذان شود کاش امشب تمام می شد. . . وای فردا را چه کنم فردا با غم دل چه کنم . . . فردا که اشک های زینب را مرهم می شود. . . وای بچه ها . . . خیمه ها . . . عمو عباس (ع) . . .نیزه ها. . . مکن ای صبح طلوع . . . مکن ای صبح طلوع خدایا . . . . خدایا . . . خدایا ای آتش چرا بر خیمه ها ی اولاد رسول گلستان نشدی آخر مگر با تو چه کرده بودند. . . ای شمشیر تو که بر اسماعیل . . .بر حسین (ع) چرا ای نیزه ها چطور بر سینه ی حسین (ع) هجوم بردید ای مشک چرا وفا نکردی. . . ای آب به چه رویی میجوشی. . . ای خاک چطور آرامی. . . وای ای آسمان چگونه دیدی و ایستاده ای . . . ای زمین مادری پهلو شکسته بر زمین افتادو تو هیچ نگفتی . . . ای زمین مادری پهلو شکسته . کمرش هم شکست و تو فقط نگاه کردی. . . ای زمین تو گناهت بیشتر است چه بر پاهای کودکان آوردی . ای زمین آنها بابایشان نبود تو چه کردی ؟ من از همه چیز دلگیرم از همه که فقط نگاه کردند. . . من از خودم هم دلگیرم که درد را دیدمو و غم را چشیدم اما هیچ نشدم وبرای حسینم هیچ نکردم . من شرمنده ام . . . شرمنده یا حسین (ع)
[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 5:29 صبح ] [ اسمان ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |