سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خدایی
قالب وبلاگ

نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش

به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش


کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم

که باد از دل صحرا می آورد بویش


کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم

کسی چنان که به مذبح برید چاقویش


نشسته است کنارش کسی که می گرید

کسی که دست گرفته به روی پهلویش


هزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست

که این غریب سر نهاده به زانویش


کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است

کجای حادثه افناده است بازویش


کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش

نشسته تیر به زیر کمان ابرویش


کسی است وارث این دردها که چون کوه است

عجب که کوه زماتم سپید شد مویش


عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان

که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش


طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری

که روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش

فاضل نظری


[ دوشنبه 90/9/14 ] [ 1:34 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 554507
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*