با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+کفن، لباس رزم
سيره و خاطراتي از شهدا
مکه که بوديم،يک روز توي بازار ديدمش.سوغاتي خريده بود؛چند دست کفن،از برد يماني.پرسيدم:اينا مال کيه؟
شروع کرد يکي يکي گفتن:اين مال مادرمه،اين مال پدرمه،اين مال برادرمه... .
منتظر بودم اسم خودش را هم بگويد،ولي نگفت.
گفتم:پس کو کفن خودت؟
نگاه معني داري بهم کرد.گفت: مگه من مي خوام به مرگ طبيعي بميرم که کفن داشته باشم لباس رزم من بايد کفن من بشه.
(شهيد عبدالحسين برون
+پرستيژ با بي احترامي به سادات، هرگز
سيره و خاطراتي از شهدا
من معاونش بودم ولي هيچ وقت جلوتر از من جايي وارد نمي شد . هميشه مي گفت : تو سيدي ، احترامت واجبه .
خيلي وقت ها مرا به جاي قرمانده اشتباه مي گرفتند . يک بار به اش گفتم : اين که هي منو مي فرستي برم جلو ، پرستيژ شما رو مي آره پايين ؛ نا سلامتي شما فرماندهي .
گفت : اون پرستيژي که مي خواد با بي احترامي به سادات درست بشه ، مي خوام اصلا نباشه.
(
+-عمليات والفجر تازه شروع شده بود.نزديک دو ماهي بود که جواد خواب و خوراک نداشت.همه ي زندگيش شده بود عمليات.
زماني که فرمانده لشکر به خط مي رود جواد را مي بيند در حالي که دست و پايش پر بود از تر کشهاي ريز ودرشت.
از او مي خواهد که برگردد عقب.اما او قبول نمي کند و اين جمله را مي گويد «يک بار برمي گردم عقب آن هم براي هميشه»
+"به نام خدا، من مي خواهم در آينده شهيد بشوم. براي اين که...."
معلم که خنده اش گرفته بود، پريد وسط حرف مهدي و گفت: «ببين مهدي جان! موضوع انشا اين بود که در آينده مي خواهيد چه کاره بشين. بايد در مورد يه شغل يا يه کار توضيح مي دادي. مثلاً، پدر خودت چه کاره هست؟
.... : آقا اجازه! شهيد شده....
+قوطي خالي
خاطرات رزمندگان
وقتي کنسروها را پخش مي کرد، گفت: دکتر گفته قوطي هاشو سالم نگه دارين. بعد خودش پيداش شد، با کلي شمع.
توي هر قوطي يک شمع گذاشتيم و محکمش کرديم که نيفتد. شب قوطي ها را فرستاديم روي اروند. عراقي ها فکر کرده بودند غواص ها توي آبند، تا صبح آتش مي ريختند.
+بين خودمان بماند!!
اما...
بين تمام روزهاي سخت با تو بودن...
بين تمام آرزوهاي رنگ و وارنگ ...
که اول آخرش همه شان ...
به " تو " ختم ميشد....
امشب " بي تو بودن را ..." آرزو کردم...
[ نَفسِ پُرگو... ]
+*دلا غافل ز سبحاني چه حاصل*
*مطيع نفس و شيطاني چه حاصل*
*بود قدر تو افزون از ملائک*
*تو قدر خود نميداني چه حاصل*
*و ناگهان چه زود دير مي شود، ولي هيچگاه براي شروع دير نيست...!!! *
+*حال اين ماييم واقيانوسي از معنويت كه قدم در بهار آن گزارده ايم تا با همتي خدايي خود را در برابر نفخه الهي كه دراين فصل، وزيدن مي گيرد قرار دهيم و با دل كندن از تعلقات دنيايي، مقدمات ورود به جاده سلوك را فراهم ساخته و رنگ خدايي بگيريم.*
*اميد است آنگاه كه دستان خود را بر آستان الهي بلند مي نمائيد و به مناجات كه زيباترين تجلي روح انساني است، مي پردازيد ما را از دعاي خير خويش محروم ننمائيد.*
+*اِنَّ لِرَبِّکُمْ في اَيّام دهرِکم نَفَحاتٍ الا فَتَعَرَّضُوا لَها.*
*به راستي که براي پروردگارتان در روزهاي عمرتان، نسيم هايي است. هان! پس خود را در معرض آنها قرار دهيد!*
+گل عذاري ز گلستان جهان ما را بس *** زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم*** دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
نيست آرام جز از وصل تو در سر هوسي *** اين تجارت ز متاع دو جهان ما را بس
+براي خدا چه فرقي ميکند من و تو چه باشيم و چه کرده باشيم.
تعبد و بندگي من نياز من است به او.
به غناي او و بي نيازيش نمي افزايد.
عصيان و سرکشي من نا سپاسي به اوست.
از هيبت و عظمت او کم نميکند.
گناهان من هرچه بزرگ باشد مرتبه عفو و بخشش او بسي بزرگتر است.
براي تقرب به خدا لحظه اي هم دير نيست .
لحظه ها را قدر بدانيم...