سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خدایی
قالب وبلاگ

حرم حضرت معصومه

خوشحالم . . .خوشحالم و شاکر خدا که خادم زائران خانم شده ام .

این همه سال گذشت ومن جوانی ام چون نسیمی فرح بخش از کنارم عبور کرد و من چیزی از آن نفهمیدم. . .

دیشب مثل همیشه نیمه های شب برای خدمت گذاری راهی حرم شدم . وبا چهره ای پر از شرمندگی وارد حرم شدم . . .

در دل تاریک شب نور زیبای حرم و گنبد طلایی با ماه آسمان رقابت داشت . . .

ومن در شگفت آن همه آرامش و معنویت بودم . . .

گاهی اوقات به راحتی میشود حضور فرشتگان را در کنارت احساس کنی انگار جایی برای قدم های من نبود . . .

دلم میخواست تا صبح زیر سقف خدا بنشینم و فقط از این احساس لذت ببرم.

ولی برای کار دیگری آمده بودم ... کلاس آدمیت و خودشناسی. . .

نمیدانم چرا خدا اینچنین میخواهد به من یاد دهد آدمیت را. . .

من خودم من درونم را میشناختم ومیدانستم چشمه ی زلالی که خدا روزی در درونم جاری نمود را چه کردم . . .

 من خودم میدانم چه با ایمانم . چه با دلم کردم . . .

هنوز چند دقیقه نگذشت که مورد نظر لطف زائرین قرار گرفتم . . .

هر واژهای که بر زبانشان می آمد مثل تبری بود که درخت تنومند غرورم را میشکاند. . .

وای ببین چه لیاقتی داشتی که خادم شدی . . .آی جوان ببین که خدا چه نظری بر تو دارد. . .

جوان عجب چهره ی نورانی داری . . .

برای ما هم دعا کن که خدا قبولت دارد . . . خوشا به حالت که خانم انتخابت کرده . . .

حالا من درونم پر از خجالت است دیگر حتی رو ندارم کنار ضریح بایستم . . .

 وقتی چشمانم به حرم می افتد وجودم  هم بر زمین می افتد. . .

نمیدانم چه بگویم . جایم را عوض میکنم . وبا خودم دعوا. . .

 خدایا تو که مرا میشناسی . . . چرا اینگونه شکنجه میکنی . . .همین بزرگترین عذاب من است . . .

 این همه عزت و آبرو  برای من بی آبرو . . . زیاد است

خدایا من با تو چه کردم و تو با من چه میکنی . . .من . . .

حالا ازحرم دور شدم . . .چند نفر جلو آمدند به پاهایم افتادند. . .پایم را بوسیدندو گفتند این پاها تا صبح بر روی بال ملائک قدم میگذارد . یکی دستانم را بوسید و بر روی محل دردهایش مالید . . .و

من شکسته شدم . . . نه خورد شدم . . .من پودر شدم . . .من آب شدم . . .

 دیگر چیزی از من باقی نماند خدایا بس است خجالت کشیدم . . . من نمیخواهم به کسی خیانت کنم . . .

 کمکم کن تا دستانم فقط برای تو کار کنند . کمک کن تا پاهایم متبرک شوند از بال ملائک . . . .

خدایا کمک کن تا شرمنده از دنیا نروم .

من خود پوچم را شناختم . . .کمکم کن تا پر شوم از ایمان تو . کمک کن من هم کمی رنگ اخلاص بگیرم . کمک کن با خودم یکرنگ شوم. . .

 

نوشته شده توسط آسمان (خاطرات حرم)


[ سه شنبه 90/11/11 ] [ 6:5 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 60
بازدید دیروز: 119
کل بازدیدها: 546864
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*