شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ -عمليات والفجر تازه شروع شده بود.نزديک دو ماهي بود که جواد خواب و خوراک نداشت.همه ي زندگيش شده بود عمليات.
زماني که فرمانده لشکر به خط مي رود جواد را مي بيند در حالي که دست و پايش پر بود از تر کشهاي ريز ودرشت.
از او مي خواهد که برگردد عقب.اما او قبول نمي کند و اين جمله را مي گويد «يک بار برمي گردم عقب آن هم براي هميشه»
يک بار برمي گردم عقب آن هم براي هميشه
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top