پيام
+
چند ماه قبل يكي از اين عروس خانم ها كه مادر و پدر نداشته و چندتا خواهر بودند كه با كارو سختي زندگي ميگذراندند چيزي را برايم تعريف كرد كه به شدت بهم ريختم.
استان قدس
91/1/15
آسمان بچه هاي خدا
ه دليل مشكل مالي عروسي نگرفته بود و با هيچ سراغ زندگي جديد رفت. ان شب دلش شكست و از نداشتن جهيزيه و مادر نداشتن خيلي گريه كرد. از طرفي ان شب عروسي دوستش بود كه جهيزيه برده بود
آسمان بچه هاي خدا
وقتي خوابيد شب اش خواب ديد كه در مدينه هست و درب خانه ي مادر غريبمان. مادر در مقابل اش ايستاد و گفت دخترم من وقتي ازدواج كردم با مولايمان چيز ساده اي برده ام و به او نشان داد كه اين زندگي من بود حالا ديگر گريه نكن و با توكل به خدا زندگي ات را شروع كن . خدا كمك ميكند.
آسمان بچه هاي خدا
ودر خواب چند نفر را ديد كه همراه خانم بوده اند مثل غلام. و يا خادم . از خواب كه بيدار شد دلش ارام گرفت و بعد چند روز جهيزيه اش از طريق گروه ما به لطف خدا و كمك مادر جور شد.
آسمان بچه هاي خدا
اما مهمتر لحظه اي بود كه اشكهايش سرازير شد ان غلام ها همان افرادي بودند كه در گروه ما واسطه بودند چند نفر از دوستان اهل دل گروه . از شهرهاي مختلف. كه هنگام تحويل جهيزيه انها را ديد.