• وبلاگ : بچه هاي خدايي
  • يادداشت : نمايشگاه شهدا ... (پايان)6
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + افلاكي 
    به نام خدا
    سلام عليكم نمي دانم شما چه كسي هستيد اما داستان شما را بارهاخواندم وبارها هم خواهم خواند وهر بار برايم اثري است ،واين بار قلبم تنگتر،چشمانم سنگينتر،اشكهايم محصور،گوشي براي شنيدن؛ زباني براي گفتن،حنجره اي براي فرياد زدن ندارم واين بار بردوش ناتوان خود؛اكنون كه دچار خزان شده و برف كولاك و سرما بالهايم را بسته اين بار را به دوش مي كشم و من هنوز هم بايد سكوت كنم ...
    من همه بچه هايي كه در نمايشگاه بودند و حتي آن فردي كه نامش را برده ايد كاملا مي شناسم افرادي كه با اخلاص تمام صبح تا ظهر در سر كار ، درس و دانشگاه بوده اند با پاي پياده ، دهن روزه ،سر و صورت خاكي، دست و پاي خوني، اما لباني خندان، نماز مغرب خوانده و با شكم گرسنه و پاي پياده به طرف منزل حركت مي كردند ...
    آيا شايسته است به خاطر برداشت هاي غلط ذهني خود و يا يك خواب ،و يا اشتباه خودتان فردي را به آل صعود و وهابيگري منصوب نماييد ؟!!
    آيا براحتي مي توان چنين گناه بزرگي را به شخصي منصوب نمود ؟!!‌
    آيا شهدا از ما مي خواستند چنين باشيم ؟!!!
    اگر از شهدا نمي داني برو ديدار اول حاج همت با همسرش...
    برو زندگي شهيد خرازي ؛ داستان زندگي جاويد اثر متوسليان با فرمانده گردانش را بخوان.
    اگر از شهدا خواستي بودي كه دوستانش رابفرستند پس چرا رفتار وكردارش راقبول نداشتيد واين چنين اورامورد هجوم حرف هاي خود وديگران قرار داده ايد..
    در حاليكه اگر آن فرد مي دانست حتما با همه اين اوصاف از شما عذر خواهي مي كرد چرا كه روحيات او را مي دانم و او را كاملا مي شناسم اما بدان عصبانيتي او هم دليلي داشت......
    والسلام عليكم و رحمه ا... وبركاته.خداوند به شما جزاي خير وتوفيق روزافزون بدهد.
    ياعلي.......... ياعلي.................ياعلي...............
    پاسخ

    عليكم السلام. دوست گرامي. قصد بنده جسارت و يا بي احترامي به ايشان نبوده و نيست ... آن قسمت نوشته فقط ذهنيتي بوده كه حتي براي خودم شبيه به يك طنز بوده و اصلا خداي نكرده به اين سيد بزرگوار نصبت نداده ام و حتي نوشته ام كه بخاطر اين ذهنيت چند ثانيه اي از خدا طلب مغفرت براي خودم و دعاي خير براي ايشان نمودم. اين فقط احساسي سريع بوده كه نميدانم شايد بخاطر حسي كه موقع نوشتن داشتم بيان نمودم. وهنوز هم حقير دعاگوي ايشان بوده و هستم . و هيچگاه آن پاكي و اخلاص گروه را فراموش نكرده و نمي كنم . و شايد بارها براي خيلي ها از بزرگواريشان تعريف ...
    حالا اگر در نوشتن حقير بد بيان شده كاش زودتر ميگفتيد تا اصلاح كنم.. قصدم از نوشتن اين داستان محبت شهدا و غربتشان و بعد به شكلي تشكر از اين سيد بزرگوار بوده . و دوستان مخلصشان..اما نظر شما نيز درست است...و اميدوارم كه ديگران مثل شما برداشت نكرده باشند .. چرا كه شايد سخت درگير ادبيات مطلب شدم و دقت ام كمتر بوده ... در مورد عصبانيت من حق را به آقا سيد داده و مي دهم چرا كه ايشان با تمام وجود زحمت كشيدند و ما بدون مشورت از ايشان كمي مداخله كرده بوديم...به هر حال اشكال از ما بوده و نوع نوشتن حقير بد... ان شاالله خدا حقير را بيامرزد ... براي شما و همه ي دوستداران ولايت و شهدا آرزوي عاقبت بخيري دارم.. ومتشكرم از نظر لطف شما. علي نگهدار دين و ايمانتان.