سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خدایی
قالب وبلاگ

 توی صحن اینه حرم حضرت معصومه (س) نشسته بودم و داشتم  به زائرها نگاه میکردم تو دست بعضی هاشون غذای مهمهنخانه حضرت بود  یهو دلم گرفت و با خودم گفتم خانم جان میگن  هرکس از شما غذا بخواد مهمونش میکنی حالا که ساعت غذا و ژتون هم گذشته من غذا میخوام باید چه کنم . اصلا  خانم جون من دلم اب شده غذا میخوام . خانم جون راست میگم ها .  اصلا یه قراری  اگه تحویلم بگیری قول میدم  غذامو میدم به یکی دیگه فقط دلم میخواد  نازم کنی  . از الان میشمارم  ببینم چقد ر طول میکشه بهم غذا بدی . 1.. . .((سلام  مثل اینکه این غذا روزی شماست از  غذای حضرت چندتا اضافه مونده این اخریش قسمت شماست. . . التماس دعا)) من که کاملا غافلگیر شده بودم  قرارم را فراموش کردم و از این که خانم  حرفهای دلمو شنید ذوق کرده بودم  هنوز چند قدمی نرفته بودم که چندتا طفل پاکستانی توجه منو به خودشون جلب کردن با چشمهای معصومشون رد غذارو تو دستام دنبال میکردن تازه یادم اومد غذارو بوسیدمو دادم بهشون . حالا خانم هم منو خوشحال کرده بود هم بچه هارو. ناگفته نمونه من به این شیوه بارها ادامه دادم و خودم هم مهمان خانم شدم  . . . انشاالله روزی شما هم شود. . .


[ چهارشنبه 90/8/11 ] [ 1:45 عصر ] [ اسمان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

*
امکانات وب


بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 118
کل بازدیدها: 546066
*
آخرین مطالب
لینک های مفید
* *
لینک دوستان
لینک های مفید
*



*